زندگی نامه بهزاد فرآهانی هنرمند تفرشی ودخترانش

 بهزاد فراهانی  در اول بهمن‌ماه سال ۱۳۲۳ در دهی در تفرش از توابع فراهان به دنیا آمد ،مادرش اهل ادب و هنر و شعر بود که بافت ‌قالی اصلی‌ترین هنرش به حساب می‌آمد، مادر از خوانین و پدر از دهاقین فراهان بود، پدرش یکی از بهترین تعزیه‌خوان‌های آن خطه هم محسوب می شد.او فعالیت هنری خود را با بازی در تئاتر آغاز کرد.

استاد بهزاد فراهانی، فارغ تحصیل كارگردانی، بازیگری و نویسندگی از فرانسه و ادبیات نمایشی از دانشكده دراماتیك... در تمامی دانشكدههای هنر ایران تدریس كرده و هنوز هم این كار را ادامه میدهد، او عاشق این كار است، عاشق خدمت به مردم و دلش میخواهد عدالت اجتماعی در همه جا حكمفرما شود.
او همسری نقاش دارد و فرزندان هنرمند، گلشیفته و شقایق... هر دو در عرصه هنر نقشآفرینی، افرادی بنام هستند. روزی را با این خانواده هنرمند به گفتگو نشستیم از آنجا كه گلشیفته سرصحنه فیلمبرداری بود، نتوانستیم مصاحبهای با وی داشته باشیم و قول یك گفتگوی مفصل را از او گرفتیم ضمن اینكه با عموبهزاد و شقایق فراهانی گفتگوی مفصلی انجام دادیم اما به دلیل محدودیت صفحات تصمیم گرفتیم، گفتههایی از استاد را كار كنیم كه بیشتر در ارتباط با رشد و پرورش فرزندانش بود و به مسائل خانوادگی ارتباط داشت.

متولد درمنك

در اول بهمنماه سال 1323 در دهی كوچك به نام «درمنك» در كوهپای های تفرش از توابع فراهان به دنیا آمدم، روزی كه آنقدر برف باریده بود كه نمیتوانستی به راحتی در ده راه بروی، ناچار اهالی ده از راه پشتبام به خانه پدربزرگم رفتند تا مژدگانی دریافت كنند. در یك خانواده دهقانی به دنیا آمدم، مادر اهل ادب و هنر و شعر بود كه بافتقالی اصلیترین هنرش به حساب میآمد. مادر از خوانین و پدر از دهاقین فراهان بود، پدرم یكی از بهترین تعزیه خوانهای آن خطه هم محسوب می شد و به او مشغلامرضا میگفتند. ما هفت فرزندیم كه من فرزند دوم خانواده هستم، چهار خواهر و سه برادر كه متاسفانه خواهر بزرگم در جریان انقلاب ودر اعتصاب پرستاران از دست رفت، در حال حاضر یك خواهر و یك برادرم در اراك زندگی میكنند، برادرم كه در اراك زندگی میكند، مهندس برق است و برادر دیگرم معاون ارشاد استان مازندران بود كه البته در حال حاضر بازنشسته است.

بیسوادی، بیمعناست 

در فراهان بیسوادی، معنایی ندارد، شما در آنجا عدهای انگشتشمار میتوانید فرد بیسواد پیدا كنید، ضمن اینكه فراهان بنیانگذار موسیقی ایران است، از طرفی اكثر مردم آنجا خوش خط هستند، به هر كس كه بگویید روی یك برگه كاغذ برای شما یك خط بنویسد، آن برگه را دور نمیاندازید. خاطرات زیبای من در صحراها و دشتهای فراهان است، شاید به همین خاطر است كه هر ماه باید به آنجا بروم و به ایل و تبارم سری بزنم. تا كلاس سوم ابتدایی در مكتب خانه ده درس میخواندم، سپس به تهران، منزل دایی آمدم، زندگی من فراز و نشیب بسیاری داشت، از همان ابتدای كودكی، دستم در جیب خودم بود، كارگری میكردم 40، 50 نوع كار را انجام دادم، ماسه داخل كامیون میریختم، آسفالت كار بودم، پادوی داروخانه، پادوی تزریقات، كارگر دوچرخهساز، كارمند بانك بازرگان، با وكلای دادگاه كار كردم و از آنجا كه یك فرد عاصی بودم، در یك جا نمیتوانستم ثابت بمانم، از طرفی فقر را كاملا حس كردم، یادم میآید با شوهر خواهرم حاج سعدا... كه یكی از بزرگان شرق تهران است، یك اتاق یك در دو متری بالای یك نانوایی سنگكی در كنار ورزشگاه شهباز سابق (هفده شهریور) كه از آن آقای تقوی بود و كرایه آنجا را آیتا... كنی میدادند، زندگی میكردم اما فقر نتوانست غرور مرا آزار بدهد و به ما یاد داد كه مردم چگونه زندگی میكنند، به ما آموخت كه چشممان به مال خودمان باشد، به نوامیس مردم نظری نداشته باشیم، به ما آموخت كه اگر خواهان چیزی هستیم باید زحمت بكشیم. نام آن دوران را دوران كار و پیكار گذاشتم. یادم میآید در كلاسهای شبانه خزائلی وقتی شهریهام بخشیده شد كه یكی از تاولهای دستم در دست آقای خزائلی تركید، اما افتخارم این است كه فارغالتحصیل یكی از بزرگترین دانشگاههای هنر فرانسه هستم.راستی رفوی قالی، چسباندن كاغذ دیواری و باربری در راهآهن هم از جمله كارهایی است كه انجام دادم، باید بگویم كه پس از 63 سال زندگی هنوز دلم با آن زندگی ساده روستایی است.

زندگی هنری 

در 15 سالگی با برادران مفید آشنا شدم و به تئاتر راه یافتم، در 17 سالگی به تئاتر حرفهای شاهین سركیسیان بنیانگذار تئاتر نو پیوستم، این روند ادامه پیدا كرد تا سال 1350 كه خودم صاحب یك گروه تئاتر شدم. البته در 17 سالگی در رادیو تهران هم كارم كردم، یك سال بعد توسط آقای بهرامی به داستان شب دعوت شدم. 18 ساله بودم كه رل اول را میگفتم، 21 ساله بودم كه كارگردان این برنامه شده و در سن 22 سالگی جایزه بهترین نوشته «داستان شب» از آن من شد. در سال 45 وارد رادیو شدم، اما استخدامم به سال 56 مربوط میشود، یعنی وقتی از فرانسه برگشتم.

ازدواج

در سال 1347 در گروه هنر ملی، كنكوری برگزار شد كه هشت هزار نفر شركت كردند، همسرم جزو شاگرد اولهای آن كنكور بود، در گروه هنر ملی، درس تئاتر میخواند، سپس بین ما دلبستگی ایجاد شد، اما او به من گفت: «باید تحصیلت را ادامه بدهی»، چرا كه من دیپلم هم نداشتم، همان سال انگیزهای در من ایجاد شد كه درسم را ادامه بدهم، دیپلم را گرفتم و در كنكور دو دانشگاه شاگرد اول شدم. بعد هم او به قولش وفا كرد، پس از ازدواج، در حالی كه شقایق سه ساله بود، به فرانسه رفتیم در آنجا سه سال و نیم درس خواندم و لیسانسم را گرفتم، همسرم هم دكترای خود را آنجا گرفت. همسرم فهمیه رحیمیان دكترای نقاشی دارد و در سال 1348 در «سلطان مار» بهرام بیضایی بازی بسیار خوبی از خود ایفا كرد و همان سال به عنوان بهترین بازیگر انتخاب شد.

فرزندان من

شقایق و گلشیفته را كه همه میشناسند، آذرخش پسرم موزیسین است، لیسانس نقاشی دارد و كاریكاتوریست خوبی هم هست و برای دلش كار میكند. البته اردشیر رستمی هم پسر خوانده من است، اردشیر اهل شعر و ادبیات بوده و او نیز كاریكاتوریست بسیار ماهری است. البته او در فیلم شهریار هم بازی كرده، او شعر تمامی ملل را میداند. فراهانی میگوید: «زبان دوم من فرانسه است، من یكی از محققان موسیقی فوركلریك هستم، بیش از 30 ملودی را به صورت ترانه در آوردهام و شعری تازه روی آن گذاشتهام. سبكهای نقاشی را خوب میشناسم، سازی نمینوازم، و بیشتر میخوانم، پنجاه ترانه آذری بلد هستم و از قومهای مختلف ایرانی، ترانههایی به یاد دارم.
فراهانی میگوید: عمرم در رادیو رفت، دلم در تئاتر است، سینما را محیط مافیایی كج قوارهای میدانم، در تلویزیون هم كمتر قدرم دانسته شد.او در مورد دخترانش میگوید: هر كس كه بگوید این دو تصادفی به هنر روی آوردهاند، از روی غرضورزی است، من آنها را از كودكی با تئاتر و هنر آشنا كردم، همان طور كه خیلیها در گروه من بودند، من آن سالها با گروه كوچ در میدان شوش تئاتر كار میكردم و بچههای زیادی در اطرافم بودند كه بعدها برای خود كسی شدند، افرادی چون پرویز پرستویی، محمود جعفری، مهدی میامی، عبدالرضا اكبری، حمید صفایی و...

آشنایی با پرویز پرستویی

اولین بار كه پرویز را دیدم در جشنواره تئاتر شمال بود، من یكی از اعضای هیئت داوران بودم، در آنجا نمایشی دیدم كه از بازی پرستویی خوشم آمد، او جایزه اول را برد، من در جمع چهارصد، پانصد نفر در هنگام اهدای جایزه به پرستویی، پشت تریبون گفتم: «من مطمئن هستم، این مرد اگر رشد درست و منطقی در عرصه داشته باشد و به درستی مطالعه كند، یكی از بازیگران بزرگ هنر ایران خواهد شد.» خیلیها از من دلخور شدند، اما بعدها مشخص شد كه پیشبینیام درست بود. او میگوید: فرزندانم از كودكی با هنر آشنا شدند، شیرخوار بودند كه آنان را پشت صحنه تمریناتمان میخواباندیم و از زمانی كه چشمان خود را باز كردند با تئاتر آشنا شدند.

مافیای سینما
مافیای سینما، یعنی آن پدیدهای كه تقوایی را در خانهاش مینشاند، بهرام بیضایی را خانهنشین میكند، مافیای سینما یعنی اینكه صدها اثر هنری كه كنار میرود، مافیای سینما یعنی، بودجههای میلیاردی برای ساختن فیلمهای بیمحتوا، مافیا یعنی كسی كه خرج میلیاردی برای فیلم خود میكند، اما فیلمش فروش نمیرود، این یعنی مافیا... مافیای سینما یعنی... بگذریم.

بازیهای من30 سریال تلویزیونی بازی كردم، 04 فیلم سینمایی و بیش از سه هزار نمایشنامه در رادیو و نزدیك به صد تئاتر بازی كردم.

اولین لژیونر ایران
با بچههای چهارصد دستگاه همبازی بودم، كه بعدها آنان فوتبالیستهای بزرگی شدند، افرادی چون فریبرز اسماعیلی، گودرز حبیبی، اصغر شرفی، اشرف كاشانی، پرویز قلیچخانی، ناصر شاطریان، حمید لواسانی... در تیم شعاع بازی میكردم، یكبار هم با تیم استقلال در قزوین بازی كردم، با فوتبالیستهای آن زمان رفیق بودم، در تیم برق و شعاع توپ زدم و برق را به دسته اول آوردیم. در فرانسه هم در یك تیم باشگاهی بازی كردم، كه اولین لژیونر نام گرفتم.

 


نظرات شما عزیزان:

pegah eshegh
ساعت21:38---18 تير 1393
salam merci ke be veblag man omadin va nazre zibaton goftin wbeton jalbe movafagh bashin

عارف
ساعت23:35---16 تير 1393
ممنون که بهم سرزدی وبت عالییییییی

studyindeutschland
ساعت14:58---16 تير 1393

بسار تشکر از بازدید شما از وبلاگ این حقیر.
وبلاگتان را بازدید کردم مشخص است زحمت زیادی کشیده اید.خدا قوت. واقعا عالی بود


رامین
ساعت13:24---16 تير 1393
سلام به تو دوست عزیز وبلاگ خوبی داری امید وارم موفق باشی دوباره به من سر بزن
soft0.blogfa.com


kafe tanhaie
ساعت13:20---16 تير 1393
good

منا
ساعت0:54---16 تير 1393
جالب بود

منا
ساعت0:53---16 تير 1393
سلام ممنونم

سلطان اتش
ساعت0:24---16 تير 1393
سلام عزیزم.خیلی وبلاگ خوب و مفیدی داری واقعان لذت بخشع

من ادرس وبمو عوض کردم عزیزم..قبلن این بود.....enayat-fire-king.blogfa.com


gaf
ساعت23:44---15 تير 1393
=D D@ };-

alaleh
ساعت19:55---15 تير 1393
دنـــــیـــــــا :
بازی هایت را سرم درآوردی
گرفتنی ها را گرفتی
دادنی ها را ندادی
حسرت ها را کاشتی
زخم ها را زدی
دیگر بس است چون چیزی نمانده ، بگذار بخوابم …
محتاج یک خواب بی بیدارم !..

+ممنون از حضور گرمت
اگه دوس داشتی تبادل لینک کنیم خبرم کن
موفق باشی


اوربیتال خالی..
ساعت17:07---15 تير 1393
همینکه آرزوهــایم را خــاک کردم

به آرامــش رسیدم

چه ســاده بود خوشــبختی...[گل]
[لبخند]
...........................
سلام وبلاگ زیبایی داری ممنون که بهم سر زدی


مهردخت
ساعت16:35---15 تير 1393
سلام من مهردخت هستم وبلاگت خیلی جالب بود خوشم اومد

ali
ساعت16:19---15 تير 1393
سلام.......وبلاگت خیلی زیباست
مرسی که به وبم اومدی........موفق باشید


رعنا
ساعت16:10---15 تير 1393
سلام وبلاگت خیلی زیباست
و مطالب وبلاگت عالیه
بازم به وبلاگم سر بزن


khodammm
ساعت15:32---15 تير 1393
khob in khabara che be dardet mikhore?

سارا
ساعت15:23---15 تير 1393
سلام خوبی
ممنون که اومدی وبم و نظر دادی
وب تو هم نایسه نایسه دوست گلم
بازم بیای ها


ارزو
ساعت15:18---15 تير 1393
سلام از حضورتون لطفا لینکم کنید اگه میشه من لینکتون کردم

silverswallow
ساعت15:17---15 تير 1393
سلام
وب جالبی دارید از همه چیز حرف زدید خیلی سرگرم کنندست
راستی ممنون بابت نظر زیباتون


ریحانه
ساعت15:12---15 تير 1393
سلام...
وبت زیباست..
ممنون از حضورت


محسن
ساعت15:09---15 تير 1393
سلام ممنونم که به وبلاگم سر زدی
میخاستم بهت بگم که برای ارتباط بیشتر با هم کد بنر وبلاگتو به ایمیلم بفرستی تا بنرتو تو وبم قرار بدم و بر عکس ایمیل من
mohsenkhalili66@yahoo.com


nastaran
ساعت15:06---15 تير 1393
سلام ممنون از لطفت خوشحالم که خوشت اومده

عالی بود


دوستانه
ساعت15:05---15 تير 1393
سلام.وبلاگ زیبا و جالبی داری.
موفق و سلامت باشی


نگار
ساعت15:04---15 تير 1393
مکالمه دو پسر :

پسر اول: چقدر خپل شدی مرتیکه …

شبیه خرسای قطبی شدی الاغ….

کمتر بخور ، از صبح تا شب مثل گاو آت و آشغال میخوری

معلومه انقدر دایره میشی دیگه …

پسر دوم : خفه شو عوضی. حرف تو زر مفت هم نیست

( محکم تر شدن دوستی بین دو پسر و تموم شدن مکالمه با خنده )

مکالمه دو دختر :

دختر اول: خوشگلم یه مقدار تپل شدی ولی بهت میاد عزیزم …

دختر دوم: تو هم دماغت بعد عمل یه ذره زیادی کوچیک شده ولی بازم خوشگلی نانازم

( از فردای روز مکالمه هیچ رابطه ای بین دو دختر مشاهده نشده )


asal
ساعت15:03---15 تير 1393
مرسی که اومدید
وبلاگ شماهم مطالب آموزنده ای داره


الهه شب
ساعت14:59---15 تير 1393
سلام آقای علیرضا
وبلاگ شماهم خیلی قشنگه و کامل
چشم میام نظرم میذارم


وبلاگ رسمی مهدی شمس
ساعت14:57---15 تير 1393
─────────▄▀▄▀▄▀▄▀▄── ─────────▄▀▄▀▄▀▄▀▄
───────▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄


erfanla
ساعت14:57---15 تير 1393
سلام
وبت عالیه
بازم بهم سر بزن و اگه با تبادل موافقی خیرم کن


تنهای جنوب
ساعت14:55---15 تير 1393
سلام تشکر از حضورتون

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


موضوعات مرتبط: هنرمندان تفرشی ، ،
برچسب ها : ,,,


تاريخ : یک شنبه 15 تير 1393 | 6:8 | نویسنده : علی رضا جعفری |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.